شب ايستاده است .خيره نگاه او برچهارچوب پنجره من .
مجموعه اشعار زیبای پارسی
به نام خداوند هستی بخش

خيره نگاه او
برچهارچوب پنجره من .
سر تا به پاي پرسش ، اما
انديشناك مانده و خاموش: 
شايد از هيچ سو جواب نيايد.
ديري است مانده يك جسد سرد
در خلوت كبود اتاقم .
هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است،
گويي كه قطعه ، قطعه ديگر را
از خويش رانده است.
از ياد رفته در تن او وحدت.
برچهره اش كه حيرت ماسيده روي آن
سه حفره كبود كه خالي است
از تابش زمان .
بويي فساد پرور و زهر آلود
تا مرزهاي دور خيالم دويده است .
نقش زوال را بر هرچه هست ، روشن و خوانا كشيده است .
اراضطراب لحظه زنگار خورده اي
كه روزهاي رفته در آن بود ناپديد،
با ناخن اين جسد را
از هم شكافتم،
رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن
اما از آنچه در پي آن بودم
رنگي نيافتم.
شب ايستاده است .
خيره نگاه او
برچارچوب پنجره من.
با جنبش است پيكر او گرم يك جدال.
بسته است نقش بر تن لب هايش
تصوير يك سوا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط امین اصلانپور
آخرین مطالب